ده اصل تغيير مديريت
به زماني برمي گرديم كه مديران اجرايي شركتهاي بزرگ، به
دنبال يك هدف ساده براي خود و سازمانهايشان بودند: ثبات. سهامداران نيز
خواهان كسب منفعت، كمي بيشتر از ميزان پيش بيني شده، بودند. از آنجايي كه
تعداد زيادي از بازارها تعطيل و يا توسعه نيافته بودند، رهبران فقط مي
توانستند براساس چارچوبي كه اصلاحات ناچيزي را به همراه داشت عمل كنند.
قيمتها تحت كنترل بود، مردم داراي امنيت شغلي بودند و درنتيجه روند زندگي
خوب و مطلوب بود.
اما امروزه شفافيت بازار، نيروي انساني پويا، رونق
سرمايه جهاني و ارتباطات سريع موجب گرديده است تا سناريوي قديمي رضايتبخش
با نگاه دقيق تري موردبررسي قرار گيرد. امروزه اكثر صنايع و تقريبا" تمامي
شركتها – از غولهاي صنعتي تا خرده پاهاي تجاري – بر روي هدف مشترك مديريت
يعني «تغيير» كه در گذشته به كلي از آن پرهيز مي شد، تمركز كرده اند.
برنامه
تغيير، بيشترين مديران اجرايي را با يك كشمكش ناآشنا و غريب مواجه كرده
است. در اكثر برنامه هاي تغيير و تبديل در شركتهاي بزرگ، معمولا" مديران و
مشاورانشان همه توجه خود را به اتخاذ بهترين تدابير و سياستها معطوف مي
كنند، درحالي كه به منظور كسب موفقيت، لازم است كه به بعد انساني تغيير
مديريت – مطابق با فرهنگ سازمان، ارزشها و رفتارهاي اعضاي سازمان – نيز
توجه كنند. طرحها و برنامه ها به خودي خود ارزشي ندارند. ارزش آنها ازطريق
عكس العمل مشترك هزاران و شايد دهها هزار كارمندي مشخص مي شود كه مسئول
طراحي، اجرا و زندگي در محيط تغيير يافته، هستند